دلبر آن به که کسش نشناسد
دلبر آن به که کسش نشناسد
دلبر آن به که کسش نشناسد
دلبر آن به که کسش نشناسد
دلبر آن به که کسش نشناسد
دلبر آن به که کسش نشناسد
دلبر آن به که کسش نشناسد
نوبر آن به که خسش نشناسد
نوبر آن به که خسش نشناسد
نوبر آن به که خسش نشناسد
نوبر آن به که خسش نشناسد
نوبر آن به که خسش نشناسد
نوبر آن به که خسش نشناسد
نوبر آن به که خسش نشناسد
ماه سی روزه به از چارده شب
ماه سی روزه به از چارده شب
ماه سی روزه به از چارده شب
ماه سی روزه به از چارده شب
ماه سی روزه به از چارده شب
ماه سی روزه به از چارده شب
ماه سی روزه به از چارده شب
که نه سگ نه عسسش نشناسد
که نه سگ نه عسسش نشناسد
که نه سگ نه عسسش نشناسد
که نه سگ نه عسسش نشناسد
که نه سگ نه عسسش نشناسد
که نه سگ نه عسسش نشناسد
که نه سگ نه عسسش نشناسد
مست به عاشق و پوشیده چنانک
مست به عاشق و پوشیده چنانک
مست به عاشق و پوشیده چنانک
مست به عاشق و پوشیده چنانک
مست به عاشق و پوشیده چنانک
مست به عاشق و پوشیده چنانک
مست به عاشق و پوشیده چنانک
کس خمار هوسش نشناسد
کس خمار هوسش نشناسد
کس خمار هوسش نشناسد
کس خمار هوسش نشناسد
کس خمار هوسش نشناسد
کس خمار هوسش نشناسد
کس خمار هوسش نشناسد
دل هم از درد به جانی به از آنک
دل هم از درد به جانی به از آنک
دل هم از درد به جانی به از آنک
دل هم از درد به جانی به از آنک
دل هم از درد به جانی به از آنک
دل هم از درد به جانی به از آنک
دل هم از درد به جانی به از آنک
هر طبیبی مجسش نشناسد
هر طبیبی مجسش نشناسد
هر طبیبی مجسش نشناسد
هر طبیبی مجسش نشناسد
هر طبیبی مجسش نشناسد
هر طبیبی مجسش نشناسد
هر طبیبی مجسش نشناسد
بخ بخ آن بختی سرمست که کس
بخ بخ آن بختی سرمست که کس
بخ بخ آن بختی سرمست که کس
بخ بخ آن بختی سرمست که کس
بخ بخ آن بختی سرمست که کس
بخ بخ آن بختی سرمست که کس
بخ بخ آن بختی سرمست که کس
های و هوی جرسش نشناسد
های و هوی جرسش نشناسد
های و هوی جرسش نشناسد
های و هوی جرسش نشناسد
های و هوی جرسش نشناسد
های و هوی جرسش نشناسد
های و هوی جرسش نشناسد
کو سواری که شود کشتهٔ عشق
کو سواری که شود کشتهٔ عشق
کو سواری که شود کشتهٔ عشق
کو سواری که شود کشتهٔ عشق
کو سواری که شود کشتهٔ عشق
کو سواری که شود کشتهٔ عشق
کو سواری که شود کشتهٔ عشق
عقل داغ فرسش نشناسد
عقل داغ فرسش نشناسد
عقل داغ فرسش نشناسد
عقل داغ فرسش نشناسد
عقل داغ فرسش نشناسد
عقل داغ فرسش نشناسد
عقل داغ فرسش نشناسد
عاشق از روی شناسی به بلاست
عاشق از روی شناسی به بلاست
عاشق از روی شناسی به بلاست
عاشق از روی شناسی به بلاست
عاشق از روی شناسی به بلاست
عاشق از روی شناسی به بلاست
عاشق از روی شناسی به بلاست
خرم آن کس که کسش نشناسد
خرم آن کس که کسش نشناسد
خرم آن کس که کسش نشناسد
خرم آن کس که کسش نشناسد
خرم آن کس که کسش نشناسد
خرم آن کس که کسش نشناسد
خرم آن کس که کسش نشناسد
عشق را مرغ هوائی باید
عشق را مرغ هوائی باید
عشق را مرغ هوائی باید
عشق را مرغ هوائی باید
عشق را مرغ هوائی باید
عشق را مرغ هوائی باید
عشق را مرغ هوائی باید
کاین هوا گون قفسش نشناسد
کاین هوا گون قفسش نشناسد
کاین هوا گون قفسش نشناسد
کاین هوا گون قفسش نشناسد
کاین هوا گون قفسش نشناسد
کاین هوا گون قفسش نشناسد
کاین هوا گون قفسش نشناسد
استخوانی طلبد جان همای
استخوانی طلبد جان همای
استخوانی طلبد جان همای
استخوانی طلبد جان همای
استخوانی طلبد جان همای
استخوانی طلبد جان همای
استخوانی طلبد جان همای
که به صحرا مگسش نشناسد
که به صحرا مگسش نشناسد
که به صحرا مگسش نشناسد
که به صحرا مگسش نشناسد
که به صحرا مگسش نشناسد
که به صحرا مگسش نشناسد
که به صحرا مگسش نشناسد
آسمان هرچه بزاید بکشد
آسمان هرچه بزاید بکشد
آسمان هرچه بزاید بکشد
آسمان هرچه بزاید بکشد
آسمان هرچه بزاید بکشد
آسمان هرچه بزاید بکشد
آسمان هرچه بزاید بکشد
زانکه فریاد رسش نشناسد
زانکه فریاد رسش نشناسد
زانکه فریاد رسش نشناسد
زانکه فریاد رسش نشناسد
زانکه فریاد رسش نشناسد
زانکه فریاد رسش نشناسد
زانکه فریاد رسش نشناسد
روستم بین که به خون ریز پسر
روستم بین که به خون ریز پسر
روستم بین که به خون ریز پسر
روستم بین که به خون ریز پسر
روستم بین که به خون ریز پسر
روستم بین که به خون ریز پسر
روستم بین که به خون ریز پسر
کند آهنگ و پسش نشناسد
کند آهنگ و پسش نشناسد
کند آهنگ و پسش نشناسد
کند آهنگ و پسش نشناسد
کند آهنگ و پسش نشناسد
کند آهنگ و پسش نشناسد
کند آهنگ و پسش نشناسد
خوش نفس دارد خاقانی لیک
خوش نفس دارد خاقانی لیک
خوش نفس دارد خاقانی لیک
خوش نفس دارد خاقانی لیک
خوش نفس دارد خاقانی لیک
خوش نفس دارد خاقانی لیک
خوش نفس دارد خاقانی لیک
چرخ، قدر نفسش نشناسد
چرخ، قدر نفسش نشناسد
چرخ، قدر نفسش نشناسد
چرخ، قدر نفسش نشناسد
چرخ، قدر نفسش نشناسد
چرخ، قدر نفسش نشناسد
چرخ، قدر نفسش نشناسد